وب سایت آسمان در راستای ارائه اخبار در زمینه های گونان اقدام به ارائه خبردرضمینه فرهنگی خود با بهترین گرداوری خبر از معتبر ترین منابع به نقل از خبرگذاری ایسنا نموده. لذا در این ضمینه شما را به مطالعه خبر فوق به نقل از خبر گذاری ایسنا مینماید.
با دعوت نشر پیدایش؛
«دیو و پسرک» به کتابفروشیها آمدند/چاپ یک رمان راحتخوان دیگر
رمان «دیو و پسرک» نوشته مامورو هوسودا با ترجمه پرستو پورگیلانی در قالب یکی از عناوین مجموعه «رمانهای راحتخوانِ» نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «دیو و پسرک» نوشته مامورو هوسودا بهتازگی با ترجمه پرستو پورگیلانی توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «رمانهای راحتخوان» است که اینناشر مدتی است چاپش را در دستور کار قرار داده است.
برای برقراری ارتباط بهتر با «رمان راحتخوان»، باید آن را راس سوم مثلثی دانست که دو ضلع دیگرش، «آنیمه» (انیمیشن ژاپنی) و «مانگا» (کمیک ژاپنی) هستند. رمانهای راحتخوان، میتوانند هر ژانر و مضمونی داشته باشند و ممکن است مناسب مخاطبان کودک یا بزرگسال باشند. ولی بههرحال نوعی فلسفه و مساله اخلاقی در آنها وجود دارد و البته خواندنشان برای مخاطب راحت است.
رمان ۴ جلدی «سائو، هنر شمشیرزنی آنلاین» و رمان ۴ جلدی «دیگری» و همچنین رمان «دفترچه مرگ» دیگر آثاری هستند که در قالب مجموعه «رمانهای راحتخوان» نشر پیدایش منتشر شدهاند.
رمان «دیو و پسرک» درباره یک دیو و یک پسر نوجوان است. پسر، یتیمی است که جایی برای رفتن ندارد و دیو هم جنگجویی است که دلیلی برای جنگیدن ندارد. ایندو شخصیت در نقطهای به هم میرسند و با همدیگر برای تغییر دنیا قدم برمیدارند…
مامورو هوسودا نویسنده اینکتاب، کارگردان فیلم و انیمیشن ژاپنی است. او ۵۱ سال دارد و در نودویکمین دوره جایزه اسکار، نامزد جایزه شد. او کتابهای مختلفی هم در زمینه داستانهای هیجانانگیز برای نوجوانان دارد که «دیو و پسرک» یکی از آنهاست. اینکتاب در سال ۲۰۱۹ چاپ شد.
در قسمتی از اینرمان میخوانیم:
بالاخره تسلیم شدم. با ناامیدی از راهی که آمده بودم برگشتم. غروب شده و مراکز خرید پر از آدم بودند. بازتاب نور خورشید که به ویترینها میتابید کورکننده بود. شاید پدرم بین همین جمعیت بود. اگر خانهاش در همان مجموعه باشد، احتمالا خریدهایش را از همینجا، در مسیر ایستگاه تا خانه انجام میداد.
پدری که من به خاطر داشتم همانی بود که آن موقعها با من و مامان زندگی میکرد. آنموقع نُه ساله بودم. الان صورت پدرم چطور شده بود؟ چهکار میکرد؟ چه شکلی شده بود؟ در حالی که نتوانسته بودم تصویر واضحی از او در ذهنم تجسم کنم، در جمعیتی که از کنارم میگذشتند، به دنبالش میگشتم. از آنجایی که به همه خیره میشدم، مردی که از کنارم رد میشد برگشت و با شک بهم نگاه کرد. در نهایت هیچکدام شبیه پدرم نبودند.
در انتهای خیابان داشتم از کنار یک کفشفروشی میگذشتم. جلوی مغازه، یک مرد با بلوز سفید آستینکوتاه و کیف اداری روی دوشش دولا شده بود و بند کفشش را میبست. خانمی که آنجا کار میکرد، در حالی که پاکتی در دستش بود از مغازه بیرون آمد و آن آقا را صدا زد.
«آقا. این رو جا گذاشتین.»
«اوه!»
مرد سرش را بالا آورد و ایستاد.
اینکتاب با ۳۱۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵۰ هزار تومان منتشر شده است.
بزرگترین ارائه دهنده خبرهای گوناگون در ضمینه های مختلف در بستر وب به صورت فوق العاده سریع