وب سایت آسمان در راستای ارائه اخبار در زمینه های گونان اقدام به ارائه خبردرضمینه فرهنگی خود با بهترین گرداوری خبر از معتبر ترین منابع به نقل از خبرگذاری ایسنا نموده. لذا در این ضمینه شما را به مطالعه خبر فوق به نقل از خبر گذاری ایسنا مینماید.
شاعران در سوگنامهها مطرح کردند؛
فکر کردی مرگ رستم ضربه پایانی است؟
شب شعر «سردار آسمانی» شب گذشته با حضور شاعران انقلابی، یاد و خاطره سردار شهید حاجقاسم سلیمانی و خوانش سوگنامه و رجزهای حماسیشان علیه آمریکا در حوزه هنری برگزار شد.
به گزارش خبرنگار مهر، شب شعر «سردار آسمانی» با حضور شاعران پیشکسوت و جوان سهشنبه شب ۱۷ دی در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار شد.
در ابتدای این برنامه سعید بیابانکی، به عنوان مجری برنامه سرودهای را تقدیم به سردار سپهبد قائم سلیمانی کرد. «ز صبح دروغین مرا باغی بود، شب راستینی که در چشم توست ٫ پناهنده شد باور زخمیام به مثل نسیمی که در چشم توست٫ رسیدم پس از واهی شک و اشک، به عینالیقینی که در چشم توست٫ من از سرزمین شبی روشنم، همان سرزمینی که در چشم توست٫ به انگشتر خلوتم جلوه داد، حضور نگینی که در چشم توست٫ ذلال مبین شبم را شکست، زلال مبینی که در چشم توست٫ مرا رهنمون شد به شوقی شگرف، غم نازنینی که در چشم توست٫ در این دوزخ پست دستم گرفت، بهشت برینی که در چشم توست٫ برایم جهانی نوین آفرید، جهانآفرینی که در چشم توست.»
در ادامه، پس از قرائت یک فاتحه، بیابانکی گفت: از بامداد جمعه که این خبر تلخ منتشر شد، شاید نخستین گروهی که واکنش نشان دادند، شاعران بودند و شعر همواره پس از انقلاب اولین واکنشی بوده که به این نوع وقایع ارادت خود را اثبات کرده است. ما امشب در اینجا میخواهیم با زبان شعر به مقام حاج قاسم ادای احترام کنیم.
وی افزود: حدود دو سال پیش که در دانشگاه تهران با حضور شاعران در دانشگاه تهران نکوداشتی برای این سردار بزرگ برگزار شده بود، او با پیامی از حضور در این برنامه عذر خواست و فروتنانه نخواست حضور یابد اما تمام شعرهایی که در مدح مجاهدتهای او سراییده بود را خواند و خوش به سعادت آن شاعران که سرودههایشان را این شهید بزرگوار خوانده است.
تو چون آبی، امیر عرصه دلهای سلیمانی
سپس علی موسوی گرمارودی اظهار کرد: حدود ۴ ماه دیگر، ۸۰ ساله میشوم و اکنون در زمانهای که شاعران جوان به این زیبایی میسرایند، ابتدا باید جوانان شعر بخوانند و نه پیشکسوت. یک ضربالمثل عربی را میخواندم مبنی بر اینکه شاعر عرب میگوید: «پیرهنی که از بافت ۲۹ حرف دوخته شده باشد، باز هم برای قامت معالی سوگوارانه تو کوتاه میآید. این مصداق مجسم سردار سلیمانی بود. دلنوشتهای را در سوگ سرلشکر بزرگ سلیمانی و همرزمانش در تنهایی خودم گفتهام و امیدوارم مورد پذیرش قرار گیرد.» وی چنین خواند: «چنین بود که به هر دیده در تو مینگرم، تو صعب و سخت و بلندی٫ چو صحرای سترگ، ستبر و صیقلی و صاف و ساده و نستوه٫ به زیر شانه گرفته همه جلالت کوه٫ ستاده بر زیر کوهسار٫ چنین بود که به هر دیده بر تو مینگرم
تویی زلالتر از چشمههای اندیشه درون دامنه دره نهان خیالم٫ تویی چو خواب کبوتر به بادگیر غروب٫ هزار مرتبه نازک، هزار بار صمیم٫ پرندهگونهتر از پرنیان مهتابی٫ تو چون آبی، امیر عرصه دلهای سلیمانی٫ هم از خیال فراسوتری به نرمی وهم٫ هم از خروش فراتر به استواری کوه٫ کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است٫ درون شهر یکی گفت رستم آمده است٫ و دیگران همه گفتند آری آمده است٫ و نیز همره او چند و چند مرد دگر٫ زریر و نوذر و گیو و کاوه آهنگر و کاوههای دگر٫ و پور سام و نریمان و همرهان اکنون دوباره زنده شدند٫ ز جنگ اهرمن آن زمانه فرسودند، به جنگ اهرمن این زمانه آمدهاند»
سپس تابلویی از هنرمند نقاش، روحالامین که تصویری از شهید سلیمانی در آغوش امام حسین (ع) را در بر دارد، توسط موسوی گرمارودی رونمایی شد.
محمدعلی مجاهدی، از شهر قم طی سخنانی گفت: سپاسگذارم از خداوند متعال برای حضور در این محضر شریف، صمیمی و دوستداشتنی. همه ما از نظر روحی متالم هستیم و احساس عجیبی در همه ا موجزن هست و این ریشه در باور سترک آن بزرگمرد است که با عوالم ماورایی ارتباط داشت و نگاه او، زبان چشم او حکایت میکرد از سیر و سفرهای معنوی بسیاری که داشته است. خداوند همه ما را از دوستداران ایشان و از کسانی که این راه را میخواهند با خلوص و عاشقانه ادامه دهند قرار دهد. به گفته وی، حیات و ممات این مرد خدا آن همه برکات داشت و مرد خدا خوش آغاز و خوش پایان است.
این شاعر در سروده خود برای سردار سلیمانی چنین خواند: «شبی که روی تو را خاک در نهان گرفت، ستاره ریخت ز چشمه که آفتاب گرفت٫ چنان خیال تو ای گل در اشک من جاری است، کز آب دیده من میتوان گلاب گرفت٫ ز خندهای که نشستهاست بر لبش پیداست، که کام دل ز دعاهای مستجاب گرفت٫ به لطف حضرت زهرا در آخرین دم عمر، خط شفاعت خود را ز ابوتراب گرفت»
وی در ادامه گفت: با مرور کوتاهی که در زندگی این بزرگمرد داشتم، وجوه شباهتی بسیاری میان او و شهید چمران دیدم. خاکساری، تواضع، فروتنی یک طرف، خودسازی و خودسوزیها طرف دیگر. راه و منش عاشورایی و شخصیت عاشورایی در این دو بزرگوار خیلی دیدنی بود. بنابراین، فرازی از سرودهای درباره شهید چمران را نیز میخوانم: «در کوچ پرستوها، در همهمه گل میکرد، در شوق قناریها با زمزمه گل میکرد٫ در دامن دلتنگی بیواهمه گل میکرد، در حنجره سرخش یا فاطمه گل میکرد٫ چون عطر نجیب یاس در پنجرهها جاری است، با نعره یا عباس در پنجرهها جاری است٫ گلبانگ اذان او از منظره میرویید، مانند گل خورشید، از روزنه میرویید
با تنتنه گل میکرد با هیمنه میرویید٫ در میسره میجوشید، در میمنه میرویید٫ مردی که نبردی سخت با ما و منیها داشت، پیکار اهورایی با اهرمنیها داشت٫ موسیقی چشم او با قافیه میجوشید، آهنگ مناجاتش در ادعیه میجوشید، با زمزمه میرویید با مرثیه میجوشید٫ آن مرد که خون او در بادیه میجوشید، گلهای شقایق را آتک زده داغ او٫ داغی که فروزان خواست این گونه چراغ او٫ مردی که تبار او از ایل طبر بودهست٫ یک عمر خلیلآسا همزاد خطر بوده است، قدقامت تکبیرش هنگامه اثر بودهست٫ در حنجره فریادش طوفان شرر بودهست، مردی که به پای زر زنجیر زدن داند٫ شیری که به روی زور شمشیر زدن داند، دست بت و بتگر را در سلسله میبندند٫»
سپس بیابانکی با خواندن این ابیات «خوشبه حال دل بارانی کرمانیها، خاکشان با تو شده قبله ایرانیها٫ این مزاری است که در عشق نشان خواهد شد، که زیارتگه رندان جهان خواهد شد» از یوسفعلی میرشکاک خواست تا سرودهاش را قرائت کند.
اربعین تو رستاخیزی است که جهان را سراسیمه میکند
میرشکاک پس از تسلیت به تمام شیعیان در تمام جهان، در سروده خود چنین خواند: «نه، سوگوار تو نیستم، بر آسمان میگریم که همچنان واژگون ماندهاست٫ بر خورشید میگریم که همچنان بیهوده با ابرها مجادله میکند٫ بر ماه میگریم که همچنان شب را به دنبال میکشد٫ اما بر تو نمیگریم.
از کدام سیاره آمده بودی که با زمین کنار نمیآمدی، مگر آنکه با گامهایت همراه باشد٫ به کدام سیاره برگشتی که زمین از همیشه تباهتر و بیهودهتر به گرد خود میگردد٫ تقدیر درخت به خاک افتادن است، تقدیر گوسفند قربانی شدن و تقدیر گرگ گلوله خورن٫ و تقدیر آدمی جان سپردن تو اما پشت تقدیر را به خاک رساندی٫ و ماندی، اما نه بر زمین و نه در آسمان بر نط جاودانگی نام خداوند، در معراجی بی بازگشت٫ چگونه میتوان تو را در سوگواری به پایان رساند؟ سوگواران ناگزیرانند و تو ناگزیرانی را به پایان رساندی٫ نه، باری؛ من سوگوار تو نیستم اما پرسشی با من است همچون ترکشی کوچک خلیده در جگرگاه٫ چگونه از قطعنامه تحمیلی بیرون آمدی و کربلای خود را به فرجام رساندی٫ قطعنامه یکایک ما را از خاطر خود ما برد چندان که اربعین ما پیاده به کربلا رفتن شد و اربعین تو رستاخیزی است که جهان را سراسیمه میکند»
فکر کردی مرگ رستم ضربه پایانی است؟ در رگ مردم اینجا شاهنامه خوانی است
حسنا محمدزاده از کاشان نیز در سروده خود چنین خواند: «در دل نامردمیها مرد بودن دیدنی است، با زمین و آسمان همدرد بودن دیدنی است٫ سینهای سد میشد تا سیل بند غم شود، میرود چشم امید آدم و عالم شود٫ میرود تا پرچم ایمان نیفتد بر زمین، برگ برگ زخمی قرآن نیفتد بر زمین٫ در تبار ما به جنگ باد رفتن تازه نیست،
درس تاریخ است تاریخی که بیشیرازه نیست٫ با توأم ای شانه با مارها آراسته، از لب هر قطره خون کاوهیا برخاسته٫ فکر کردی مرگ رستم ضربه پایانی است؟ در رگ مردم اینجا شاهنامه خوانی است٫ شاهنامه خوانی است و گرمی شور و جنون، میخروشد در رگ غیرت نخشکیده است خون٫ بر زمین افتاده حتی روشنایی در شباند، دستهایی که نگهبان حریم زینباند٫ این عقیق سرخ از انگشتر دنیا سر است، در رکاب آسمان قطعاً سلیمانیتر است٫ جاری بیانتها دریا مبارک باشدت، خنده نورانی زهرا مبارک باشدت٫ شعر من آمیزه دلتنگی و فریاد بود، در هوای وطل تو ذکر مبارکبارد بود.»
او ما شد و دنیا بداند پیوسته ما در انتشاریم
محمدرضا طهماسبی دیگر شاعری بود که سروده خود را قرائت کرد: «گرچه شکسته شاخساریم، گرچه ترک خورده اناریم، گرچه ز داغ مهربانان آتشگرفته لالهزاریم٫ گرچه شبیه آبشاران، چون هق هق یک ریز باران، گرچه به اندوه نگاران، ما گریه بیانتهاییم٫ گرچه چون آتش داغداریم، گرچه سراپا سوگواریم، بر سینه گرچه مینگاریم، ما از شهیدان شرمساریم٫ با یکدگر وقتش رسیده همداستان همشانه باشیم،
پنهان چرا در خانه باشیم؟ ٫ ما تیغ تیز آفتابیم، آماده جنگ و قیامیم، از پای تا سر انتقامیم٫ ما جاننثاران امامیم جنگآوران کارزاریم، این عاشقی گر نیست، پس چیست؟ عاشق تر از ما گو کیست؟ ٫ در ما نشان خستگی نیست، ما عاشقان کهنهکاریم، دنبال اقیانوس گشتیم از سنگ از صخره گذشتیم٫ دریادلان کوه و دشتیم، باری چو جوی و جویباریم٫ برگو به ابن سعد و حجاج، ما را نمییابی محتاج٫ چون چون خلیج فارس مواج، چون چون دماوند استواریم٫ ایرانیان با نجابت، فرهنگمان عشق و شهادت، ما فرش خوشنقش صلابت، با تار و پود اقتداریم٫ مرد وزن از هر سو رسیدیم، ایرانیان رو سفیدیم٫ ما رستم و گردآفریدیم، الحق که از این ایل و تباریم٫ ما را چنین آرام ننگر، آرامش ماقبل طوفانیم٫ مشت مکرر روی زانو، ما دندان به دندان میفشاریم٫ تو عمروعاصی حرف مفتی، لاتی، ملاتی، تو میافتی٫ اینبار کژبین راست گفتی، ما انحنای ذوالفقاریم٫ ای اشعری، مالک اگر رفت، شمشیر مالک مانده با ما٫ ما فاتحان نهروان، ما پاسخ آن این عماریم٫ قاسم سلیمانی منم من، قاسم سلیمانی تویی تو٫ او ما شد و دنیا بداند پیوسته ما در انتشاریم.»
وی سپس شعری حماسی خطاب به ترامپ خواند و گفت: «او چه پنداشته ما دیده گریان داریم او چه پنداشته احوال پریشان داریم جمله آشفته آن زلف رها در بادیم، این پریشانی از آن موی پریشان داریم٫ با خود این تیغ چه پنداشته؟ ما در رگمان غیرت سرخ امیران جبیران داریم٫ برسانید به گوشش که خزان رفتنیاست ما به سرسبزی این باغجه ایمان داریم٫ برسانید به گوشش که اگر سنگ شود، شیشه عطر و گلابیم که خواهان داریم٫ برسانید به گوشش که اگر تیغ شود، رود همواره مستیم که جریان داریم٫ برسانید به گوشش که کویریم ولی چشم به مرحمت حضرت باران داریم٫ برسانید به گوشش که به خاک افتاده اگر انگشتر و انگشت سلیمان داریم٫ شود از کاخ سفیدش چو برون دیو سفید، پاسخش لشکری از رستم دستان داریم٫ گر زیاد است به شامات ستم ابن زیاد ما به ایران همه سلمان مسلمان داریم٫ برسانید به گوشش که علی تنها نیست مالک اشتر ازین دست فراوان داریم»
بنشین تا که فرق قول کافر با مسلمان را ببینی
سپس از محمدعلی ملکیان خواسته شد سرودهاش را برای حاضران بخواند. وی چنین خواند: «اهل دنیا را خیال مرگ حتی میکشد عاشقان با مرگ حتی زندهترند٫ گردوخاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی٫ وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی٫ میرود تابوت روی دست مردم چشم وا کن تا که با چشم خودت فرش سلیمان را ببینی٫ پاشو از پای قمارت روی دور باخت هستی پاشو باید آخرین اخبار تهران راببینی٫ گوش کن اینبار حرف از مرگ شیطان بزرگ است، رو به خود آیینهای بگذار شیطان را ببینی٫ خواب را دیگر حرام خود کن از امشب که باید باز هم کابوس موشکهای ایران را ببینی٫ رازها در ذکر بسمالله الرحیم است وعدهها داده خدا باید که قرآن را ببینی٫ قول دادیم انتقامی سخت میگیریم، بنشین تا که فرق قول کافر با مسلمان را ببینی»
سردار سر است و سر به سامان برگشت
سپس بیابانکی شعری از حامد حسینخانی، از شاعران اهل کرمان را خواند: «سردار سر است و سر به سامان برگشت، پیمانه شکست و مست پیمان برگشت٫ بر شانه باد تخت او را دیدند، هدهد خبر آورد سلیمان برگشت» و از رضا قاسمی خواست سروده خود را بخواند. او چنین خواند: «باز از معرکه سربند شهید آوردند، سرمان بند عزا بود، امید آوردند٫ کربلا تکهای از تربت اعلا آورد، قبله همراه خودش قبلهنما را آورد٫ سر به راهش بسپارید که سردار آمد، بین آغوش علمدار، علمدار آمد٫ تا حرم فاصلهیانست مجاور شدهایم شده تابوت ضریح و همه زائر شدهایم٫ چشممان خیره به انگشت امام روضه است، عکس انگشتر سردار تمام روضه است٫ این چه عطری است که پیچده میان کفن است؟ عطر تربت به مشام آمده بوی وطن است٫ گرچه تابوت علمدار کمر میشکند، دست بر سر زده ماست که سر میشکند٫ داغداریم ولی مرد نبردیم هنوز، کشته دادیم ولی جنگ نکردیم هنوز٫ رچز آخرمان اول بسمالله است به معاویه بگویید علی در راه است حرف کافی است که گوش شنوا در ما نیست به معویه بگویید علی تنها نیست٫ گوشمان پر شده از حرف نترسان ما را، بهمنیم این قدر از برف نترسان ما را٫ صخره ایم از غضب سنگ نترسان ما را، مرد جنگیم پساز جنگ نترسان ما را٫ لشکر ابرهه از خشم ابابیل بترس، آی فرعون زمانه ازنفس نیل بترس٫ بشنوید از طرف لشکر ایرانیها، انتقاماست فقط حرف سلیمانیها».
بلند بادا همیشه نامت، سرت سلامت سلام سردار
سپس میلاد عرفانپور گفت: تصویری که سردار سلیمانی را در کنار ابومهدی نشان میدهد انسان را به یاد دو سرباز لشکر اباعبدالله میاندازد. وی سرودهای که دو سال پیش از شهادت سردار سلیمانی سروده بود را قرائت کرد: «زمان به هوش آ، زمین خبردار که صبح برخاست، صبح دیدار٫ چه صبح نابی، چه آفتابی، چقدر روشن، چقدر سرشار٫ قسم به والشمسهای قرآن، قسم به فانوسهای بیدار، قسم به از بند خویش رستن، قسم به مردان خویشتندار٫ قسم به والعادیات ذبحا، قسم به آیات فتح و ایثار٫ قسم به با مرگ زیستنها به ایستادن میان رگبار٫ چه فرق دارد شام و فلسطین، عراق و ایران یکیاست پیکار٫ بلند بادا همیشه نامت، سرت سلامت سلام سردار٫ به جز تو اینسان به جوهر جان که داده پاسخ به این عمار؟ ٫ اگرچه بالاتری از آنان، به سرو میمانی و سپیدار٫ به یار میمانی و سپاهش به ۳۱۳ علمدار٫ خوشا اگر چون تو هر چه سرمست، خوشا اگر چون تو دیندار٫ نه دین در شب گریختنها، نه دین دنیا، نه دین دینار٫ تو سیفالاسلام روزگاری اما نه از دین خود طلبکار٫ به خویش میپیچی از لطافت، به پای طفلی اگر رود خار٫ چه جای سجیل که ابابیل، گرفته نام تو را به منقار٫تو یار سرچشمه حیاتی، هرآنکه یار تو نیست مردار٫ تو اهل اینجا نه از بهشتی، تو اهل پروازی و سبکبال، نه اهل این سجدههای سطحی، نه اهل آن روزههای شکدار٫ قسم که من ینتظر تویی تو، قسم به این زخمهای بسیار٫ بلند بادا همیشه نامت، سرت سلامت سلام سردار».
سپس غلامرضا صنعتگر ترانه میلاد عرفانپور با عنوان «قاسمهنوز زندهاست» را به صورت زنده اجرا کرد.
بزرگترین ارائه دهنده خبرهای گوناگون در ضمینه های مختلف در بستر وب به صورت فوق العاده سریع